میشود یک عمر عاشق بود اما دم نزد
رو به هر نامردمی با هیبت آدم نزد
مثل گز بود این درخت تشنه اما بردبار
تشنه جان می داد اما رو به نا محرم نزد
چون غباری روی دوش بادهای نیمروز
زندگی میکرد دل اما دم از ماتم نزد
خوب می شد تا تو را یک لحظه می دید ست او
خوبتر آنجا که با تو حرفی از این غم نزد
سال های عمرمان با بودنت بر باد رفت
بوده ای با دیگران و چشم ما جز نم نزد
غرق شد کاخی که با رویای تو می ساختیم
سیل برد و خانه ویران شد کسی هم دم نزد
حق پرست (جهان تیغ )
برچسب : نویسنده : 3mjahantigh0 بازدید : 125